پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

خورشید زندگی ما

تابستان و جاسب

اینم از سفر تابستانه به جاسب با خاله و دخترخاله هات و مامی و اینبارکه زندایی و متین هم بودن البته بدون آقایون به خاطر مشغله کاری زیادشون 12 روز اونجا بودیم اگه به من بود همون هفته اول برمی گشتم ولی به خاطر تو موندم تا حسابی خوش بگذرونی اونجا هرروز بعد از ظهر میرفتی صحرا(مزارع کشاورزی) و حالا بعد از ظهر که میشه همش میگی "بئیم دَدَ" با اون زبون شیرینت البته اگه تا مغازه سرکوچم ببرمت و بیارم راضی میشی     وقتی کلی خوابت میاد و از جات تکون نمیخوری اینجا تازه حمام کردی نشستی لبه باغچه آفتاب بگیری و در ادامش هم رو تخت مامان بزرگه لمیدی ...
26 شهريور 1392

تولد یک سالگی

  تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک این جشن هم تولدت بود و هم دندونی تازه یک هفته قبل تولد اولین دندونت نیش زد خیلی روز خوبی بود، تو هم خیلی خوشحال بودی بیشتر از همه تو رقصیدی از اول تا آخر انقدر شیطونی کردی نزاشتی ازت عکس بگیرم کیک رو گذاشتیم جلوت تا خوووووووب بررسیش کنی، قبل از مهمونا ببینی مزش خوبه یانه       ...
26 شهريور 1392

دومین بهار نوروز 92

  عزیزم دومین بهار زندگیت مبارکککککک اینبار خودت کنار سفره هفت سین ایستادی و تند تند شکلات خوردی و ازت عکس گرفتیم همینجور یهو رفتیم سراغ 13بدر البته عکساش   فدای ژستات وقتی توسط بابایی به هوا پرتاب میشی و شکار لحظه ها توسط بقیه طبق روال هر سال بعداز ظهر سرد 13 بدر تو هم در عرض 2 دقیقه شبیه اسکیمو ها میشی نمیدونم چه سریه همیشه بعد نهار باد و بوران شدید میشه این عکسم با هزار زحمت ازت گرفتم بس که شیطونی ...
26 شهريور 1392

وقتی پرهام خیلی کوچک بود :)

عافیت باشه پسر گلم چقدر روسری بهت میاد عشقم! اولین جشن تولدی که رفتی، تولد دختر عموت باران دی ماه، این عکسو بعداز ظهر ازت گرفتم شب که تولد بود هردوتون خیلی خسته و خواب آلود بودین نشد ازتون عکس بگیرم این عکس یه روز دیگس به جای اون شبی  که نشد باهم عکس بگیرین   ...
25 شهريور 1392

تابستان 91

اینم از اولین تابستان زندگیت عزیزم با مامانی و خاله و دخترخاله هاتو یه دوست رفتیم جاسب خونه مادربزرگه خیلی خوش گذشت مخصوصا به تو و بچه ها اینجا باید یه تشکر ویژه از اکرم جون(دختردایی خودم) بکنم که تورو از پشت گرفته تا ازت عکسای خوشکل بگیرم ببین چقدر کوچولو بودی اندازه کارتن پشت موتور تو و مادربزرگ چقدر کنار هم خوشحالین دخترخاله هات و دوستت مهرناز- مبینا- آیناز یه عکس اختصاصی با آیناز ...
25 شهريور 1392

اولین بهار

اینم چند تا عکس از بهار 91 خودت حساب کن چند ماهه هستی آخه سفره وسیله بازیه آرهههههههههه عزیزم با اون مدل لم دادنت وقتی پدر و مادر استقلالین ، تو مگه انتخاب دیگه ای داری؟! به دست پرهام توجه کنین ...
25 شهريور 1392

اولین سفر

اولین سفری که رفتی شمال بود عزیزم، تعطیلات نوروز 91 رو رفتیم شهر زیبای شهسوار که من عاشقشم، با دوستامون رفتیم ویلای پدربزرگت(پدر بابایی) خیلی خوش گذشت، هوا خیلی سرد بود مخصوصا شبا تو رو کنار بخاری میخوابوندم چند تا هم پتو روت مینداختم تو هم خوشت می اومد گرم میشدی میخوابیدی... با این کلاهه خیلی بامزه شدی     خانواده کوچک ما   ...
25 شهريور 1392

سرآغاز

پرهام عزیز دل من و باباش 25 مهر ماه 1390 پا به عرصه وجود گذاشت و با گرمای عشقش زندگی مارو از قبل گرم تر کرد، امروز که پرهام 1 سال و 10 ماهشه اینجارو ایجاد کردم تا لحظات زیبای زندگیشو ثبت کنم و زندگی قشنگشو تا قبل از امروز هم آروم آروم با کمک بابای مهربونش اضافه میکنم ؛ پرهام جونم دوست داریم یه دنیااااااااااا اینجا پرهام حدودا 7 ماهس  اسم عروسک لباس آبی رو گذاشتیم جودی  چون خودش موقع دیدن یه فیلم خارجی با بازیگر فیلم این اسمو تکرار کرد  و الان به نظرش اسم همه عروسکای دنیا همینه در ضمن جودی عروسک مورد علاقشه و باهاش مثل یه موجود زنده رفتار و محبت میکنه ...
25 شهريور 1392