پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

خورشید زندگی ما

یه توپ دارم قلقلیه...

بععععععله پرهام  یه شعر جدید یاد گرفته همون شعر معروف بچگیه همه بچه های ایرانی یه توپ دارم قلقلیه / سرخ و سفید و آبیه/ میزنم زمین هوامیره ..... ما قسمت اول مصراعو میخونیم پرهام کلمات آخرشو خیلی بامزه ادا میکنه تازشم کلی کلمه جدید مثل قسطنطیه باورتون نمیشه؟ کاش میشد اینجا صداشو میزاشتم خودتون گوش میکردین ... راستی  به شب بخیر میگه شبکه   اولین بار که گفت انقدر بامزه بود , شوخی شوخی اسم شبکه هارو بهش یاد دادیم مثل شبکه خبر, شبکه نسیم, شبکه تماشا و ... خیلی از کلمه شبکه نسیم خوشش اومده حالا هر بار میگیم شب بخیر , میخنده و جواب میده شبکه نسیم    ...
26 آبان 1392

شعر خوانی 2

بالاخره پرهام قانع شد که آقا پلیسا شبا بیدارن , دیگه شعر رو درست میخونه شبا که ما میخوابیم ... آقا پلیسه بیداره  حالا یه داستان تازه شروع شده , بهش میگیم بچه جون برو بخواب همه خوابیدن ... حالا چیکار کنیم آقا پلیسه بیداره , بچه به هوای اون نمیخوابه ******* یه چند وقتی بود خیلی فکرم درگیر از شیشه گرفتن پرهام بود خصوصا تو خواب شب , یه شب که خونه مامانیش من تا 12 شب دنبالش بودم غذا بخوره( آخه تازگیا ریزه خوار شده و بازیگوش , نمیشینه غذاشو کامل بخوره باید دنبالش برم) فرداش تا ظهر خوابید بدون شیر خوردن این شد که آخرشب بهش غذا میدیم حتی به زور  پرهامم میخوابه تا صبح آخیشششششش از شب بیداری راحت شدم ...
16 آبان 1392

یه روز پر از مهمونی

بالاخره فرصت کردم بیام خاطرات این چند روز گذشترو بنویسم .... روز چهارشنبه 92/8/8 روز تولد عمو ایمان بود ... منم از هفته قبلش خونه دوستم دعوت شده بودم ... برناممون این بود که بعد از ظهر خونه دوستم و شام هم برم خونه مامانیه پرهام , از اونجائیکه آقا پرهام ما هنوز کوچیکه و نمیشه از قبل برنامه هارو باهاش هماهنگ کرد اون روز ساعت 7صبح از خواب بیدار شد, منم سریع شیشه شیرشو بهش رسوندم و دوباره خوابوندمش تا بیشتر بخوابه و بعد از ظهر کسل نباشه, ولی تلاشهای من خیلی ثمر نداد و ساعت 9 صبح رسما از خواب بیدار شد... یه کوچولو صبحانه خورد و بعد از یک حموم گرم مدام میگفت بخوابم!!  بعد از ظهر 1 ساعت خوابید و من بیدارش کردم و رفتیم خونه دوست...
13 آبان 1392

شعر خوانی

دیگران میگن پرهام یهو به حرف افتاد , ولی من میگم قبلنم حرف میزد منتها تو خونه , تو مهمونی کم حرف تر بود ... هرچی که میگن و میگم مهم نیست! مهم اینه که پسر گلم این روزا خیلی خوب حرف میزنه و جمله سازی میکنه , کلماتی که قبلا اشتباه یا برعکس میگفت درست میگه , تازه شعر کوتاه هم یاد گرفته چند شب پیش بابا فرشیدش بهش شعر : شبا که ما میخوابیم / آقا پلیس بیداره رو ... یاد میداد پرهام هم اینطوری یاد گرفت: شبا میخوابیم/ آقا پلیس خوابیده   هرچی گفتیم آقا پلیس بیداره ولی پرهام از موضع خودش پایین نیومد که نیومد از نظر اون شبا همه میخوابن, هیچ کس بیدار نیست حتی آقای پلیس  جملاتش 4 و 5 کلمه ای شده ... منظورشو خوب م...
13 آبان 1392

بازم حرفای بامزه

4/ مهرماه/92 این روزا پرهام خیلی بامزه حرف میزنه، جملاتش دو کلمه ای شده ، تقریبا همه کلماتی که میگیم رو پشت ما تکرار میکنه امشب خونه مامانیش یه کله گوزن دید پرسید این چیه باباش هم اسمشو گفت سریع پشت حرف باباش گفت "گوزن"! چند تا کلمه رو برعکس میگه کثیف "کفیث" خوابید "خوادیب" تخمه "نخبه" بستنی "بشی" بیسکوییت "بیکو" خوردم "خودم"         ...
7 آبان 1392

حرف زدن بامزه

عزیز دلم الان که یک سال و نیمه هستی خیلی خوب و بامزه تر از قبل حرف میزنی بئیم "بریم" اوشکی  "گوشی" مامی   "مامان مهین" اوشن   "روشن" نیقا    " نگاه" متی "مهدی" البته دائی مهدی به سلام یه وقتایی میگی شلام هرکاری میخوای بکنی قبلش میگی مثلا بخوابم، بشینم بابا یان "باباجان" به منم هرچی دلت بخواد میگی مامانی، مانی،خاله! عمه! داداش! هراسمی که دوست داشته باشی   ...
7 آبان 1392

ژست های پرهام گونه

دیروز داشتم آرشیو عکس های پرهامو نگاه میکردم , دیدم بععععععله چند تا عکس جا افتاده که اتفاقا ژست های بامزه ای هم توشون گرفته... این شد که امروز عکاسارو گذاشتم تا یادگاری براش بمونه  اینم بگم که پرهام گل ما کلییییییی کلمه تازه گرفته و جملاتشم سه کلمه ای شده مثلا وقتی تلفن زنگ میزنه , با هیجان میگه "گوشی زنگ زنه" و بدو بدو میاد گوشیرو میده دستمون اینجا داشت با باباجونش آهنگ گوش میکرد اونم با هدفون    این عکس تابستونه که رفته بودیم خونه مادربزرگه(ننه سعادت) تازه یاد گرفته بود خودش بره رو پله بشینه اینم سیزده بدره , واسه خودش داشت قدم میزد , بابا فرشید صداش کرد سرشو برگردوند خیلی...
4 آبان 1392

تولد 2 سالگیت مبارکککک :)

امروز روز توست روز میلادت دنیا تبسم کرده است امروز با یادت امروز بی شک آسمان آبی ترین آبیست چرخ و فلک همچون دلم درگیر بی تابیست   25 مهرماه تولد پرهام جون پسمل گلم تولدت هزاااااااارااااااااان بار مبارک عزیزم     تولد تولد تولدت مبارک بیا شعمارو فوووووووووت کن که صد سال زنده باشی پرهام جون در کنار پسرعمه نازش ماهان مشغول ناخنک زدن به کیک وقتی که پرهام اسمارتیز دهن ماهان میزاره وقتی به پرهام گفتیم ماهان رو بوس کن اونم پیشونیشو اورد جلو آخییییییی اینم کیک تولد پسملی که مامان جونش یعنی بنده واسش پختم   ...
27 مهر 1392

پسرک شیطووووون

پسرک شیطون من تو با میز تی وی چی کار داری آخهههههه حالا که وسایل تزئینیرو از دست فضولیات برداشتم رفتی نشستی توش وقتی که ماستت رو با قاشق بزرگ میخوری و ...     نقشه بعدیت چیه بگووووووووو وقتی مثلا قایم میشی و من پیدات میکنم عینک مطالعه مامانی چقدر بهت میاد عزیزم ...
23 مهر 1392