پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

خورشید زندگی ما

یه روز پر از مهمونی

1392/8/13 15:08
نویسنده : مامان محبوبه
315 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره فرصت کردم بیام خاطرات این چند روز گذشترو بنویسم ....

روز چهارشنبه 92/8/8 روز تولد عمو ایمان بود ... منم از هفته قبلش خونه دوستم دعوت شده بودم ... برناممون این بود که بعد از ظهر خونه دوستم و شام هم برم خونه مامانیه پرهام , از اونجائیکه آقا پرهام ما هنوز کوچیکه و نمیشه از قبل برنامه هارو باهاش هماهنگ کرد اون روز ساعت 7صبح از خواب بیدار شد, منم سریع شیشه شیرشو بهش رسوندم و دوباره خوابوندمش تا بیشتر بخوابه و بعد از ظهر کسل نباشه, ولی تلاشهای من خیلی ثمر نداد و ساعت 9 صبح رسما از خواب بیدار شد... یه کوچولو صبحانه خورد و بعد از یک حموم گرم مدام میگفت بخوابم!! 

بعد از ظهر 1 ساعت خوابید و من بیدارش کردم و رفتیم خونه دوستم اونجا خیلی کنجکاوی میکرد , همش دوست داشت تو خونشون بگرده فضولی کنه, خوب حقم داشت جای جدید بود دیگهچشمک انقدر هم خوابش میومد شیشرو دستش میگرفت یه گوشه لم میداد یکم استراحت میکرد دوباره از نو پا میشد راه می افتاد...

ساعت 8 آژانس گرفتم بریم خونه مامانی که از خستگی تو ماشین خوابش برد و خونه مامانی هم خواب بود , چون عمه مریم مهمونی دعوت بود مجبور بودیم تولدو زود بگیریم اینه که پرهام با کیک و عموش عکس نداره ...

بعد یکی دوساعت پرهام شاد و سرحال از خواب بیدار شد و تا 12 شب حسابی با همه بازی و شیرین زبونی کرد..niniweblog.com.niniweblog.com

خلاصه یه روز شلوغ واسه پرهام بود و وقتی برگشتیم تا 12 ظهر فرداش خوابید...niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله هدی مامان پارسا
19 آبان 92 12:52
ایشالله همیشه به مهمونی



خاله جان یه سری هم به ما بزنید خیلی وقته نیومدین منتظرتونیم
مامان محبوبه
پاسخ


مرسی عزیزم

حتما میام