پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

خورشید زندگی ما

پرهام و کمد لباس

روز تعطیل من و همسرم با خیال راحت نشسته بودیم فیلم میدیدم از پرهام هم خبری نبود میگن وقتی بچه ساکته حتما داره خرابکاری میکنه بعععععله دیگه پرهام خان از موقعیت استفاده کرده بود و رفته بود سراغ کمدش , رفته بود اون بالا لباس هارو از جالباسی در می آوُرد , می ریخت زمین و چوبشو می چید رو هم شما بگید من با این بچه شیطون خرابکار چی کار کنم!؟ ببین چطوری زل زده تو لنز دوربین!! حتما داره با خودش میگه خوب کردم ...
8 دی 1392

پسرم چند روز مریض بود

  چند روزِ که نیومدم اینجا خیلی سرم شلوغ بود... هرچی ویروس جدیده میاد دم خونه ما سلامی عرض کنه ایشششششش  پرهام 3 روز تب داشت و هیچی نمیخورد مطلقا هیچی به غیر از شیر, فقط دارو میخورد و میخوابید ....دلم برای شیطونیاش یه ذره شده بود ... خدارو شکر الان دیگه خوب شده و اشتهاش برگشته  الهی به همین وقت عزیز هیچ بچه ای مریض نشه  راستی تو همون حالتم برامون ژست میگرفت تا ازش عکس بگیریم عزییییییزززززم قربون چشمای خمارت بشم   ...
11 آذر 1392

ژست های پرهام گونه

دیروز داشتم آرشیو عکس های پرهامو نگاه میکردم , دیدم بععععععله چند تا عکس جا افتاده که اتفاقا ژست های بامزه ای هم توشون گرفته... این شد که امروز عکاسارو گذاشتم تا یادگاری براش بمونه  اینم بگم که پرهام گل ما کلییییییی کلمه تازه گرفته و جملاتشم سه کلمه ای شده مثلا وقتی تلفن زنگ میزنه , با هیجان میگه "گوشی زنگ زنه" و بدو بدو میاد گوشیرو میده دستمون اینجا داشت با باباجونش آهنگ گوش میکرد اونم با هدفون    این عکس تابستونه که رفته بودیم خونه مادربزرگه(ننه سعادت) تازه یاد گرفته بود خودش بره رو پله بشینه اینم سیزده بدره , واسه خودش داشت قدم میزد , بابا فرشید صداش کرد سرشو برگردوند خیلی...
4 آبان 1392

تولد 2 سالگیت مبارکککک :)

امروز روز توست روز میلادت دنیا تبسم کرده است امروز با یادت امروز بی شک آسمان آبی ترین آبیست چرخ و فلک همچون دلم درگیر بی تابیست   25 مهرماه تولد پرهام جون پسمل گلم تولدت هزاااااااارااااااااان بار مبارک عزیزم     تولد تولد تولدت مبارک بیا شعمارو فوووووووووت کن که صد سال زنده باشی پرهام جون در کنار پسرعمه نازش ماهان مشغول ناخنک زدن به کیک وقتی که پرهام اسمارتیز دهن ماهان میزاره وقتی به پرهام گفتیم ماهان رو بوس کن اونم پیشونیشو اورد جلو آخییییییی اینم کیک تولد پسملی که مامان جونش یعنی بنده واسش پختم   ...
27 مهر 1392

پسرک شیطووووون

پسرک شیطون من تو با میز تی وی چی کار داری آخهههههه حالا که وسایل تزئینیرو از دست فضولیات برداشتم رفتی نشستی توش وقتی که ماستت رو با قاشق بزرگ میخوری و ...     نقشه بعدیت چیه بگووووووووو وقتی مثلا قایم میشی و من پیدات میکنم عینک مطالعه مامانی چقدر بهت میاد عزیزم ...
23 مهر 1392

تازه وارد

90/07/25 این تاریخیه که تو به دنیا اومدی، یادمه کلی سر تاریخش با دکتر و بابات چونه زدم !! میدونی چرا... آخه تو اون روزا نمایشگاه تخصصی مربوط به کار بابات برگزار میشد که اونم کلی درگیربود همش میگفت نمیشه 2-3 روز بندازیش عقب تا نمایشگاه تموم شه اینطوری تو روزای اول تولد بیشتر پیش نی نی  کوچولومونم ولی دکترم میگفت نه نمیشه دیر میشه ... خلاصه من که ته دلم ذوق میکردم از اینکه دکتر این روز رو برای ورود تو مشخص کرده چون که خودم هم 25 اردیبهشت به دنیا اومدم و باباتم 5 مرداد، جالبه نه هممون تو عدد 5 باهم مشترکیم جالب تراینکه تخت بیمارستان هم شماره 5 بود! اینجا چند ساعته که به دنیا اومدی وقتی پرهام دستشو میزنه زیر چونشو میخوابه :) ...
1 مهر 1392

تابستان و جاسب

اینم از سفر تابستانه به جاسب با خاله و دخترخاله هات و مامی و اینبارکه زندایی و متین هم بودن البته بدون آقایون به خاطر مشغله کاری زیادشون 12 روز اونجا بودیم اگه به من بود همون هفته اول برمی گشتم ولی به خاطر تو موندم تا حسابی خوش بگذرونی اونجا هرروز بعد از ظهر میرفتی صحرا(مزارع کشاورزی) و حالا بعد از ظهر که میشه همش میگی "بئیم دَدَ" با اون زبون شیرینت البته اگه تا مغازه سرکوچم ببرمت و بیارم راضی میشی     وقتی کلی خوابت میاد و از جات تکون نمیخوری اینجا تازه حمام کردی نشستی لبه باغچه آفتاب بگیری و در ادامش هم رو تخت مامان بزرگه لمیدی ...
26 شهريور 1392

تولد یک سالگی

  تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک این جشن هم تولدت بود و هم دندونی تازه یک هفته قبل تولد اولین دندونت نیش زد خیلی روز خوبی بود، تو هم خیلی خوشحال بودی بیشتر از همه تو رقصیدی از اول تا آخر انقدر شیطونی کردی نزاشتی ازت عکس بگیرم کیک رو گذاشتیم جلوت تا خوووووووب بررسیش کنی، قبل از مهمونا ببینی مزش خوبه یانه       ...
26 شهريور 1392