عافیت باشهههههه
یه مدت بود پرهام خیلی به حمام علاقه نشون نمیداد چون همیشه من با عجله میشستمش که سردش نشه و سرما نخوره , ظاهرا بهش خوش نمیگذشت , علاوه بر اینکه کلا دوست نداره صورتش خیس بشه , آب بریزه رو موهاش ....
تا اینکه چند روز پیش با بابای مهربونش یا به قول خودش بابایان (مخفف بابا جان) پیشنهاد داد پرهامو ببره حمام, پرهام که خوشحال از تجربه جدید و من نگران از اخلاقای خاص پرهام , کلی به باباش سفارش کردم که آب نریزه تو صورتش و سرشو آخر بشوره و ...
بعد از چند دقیقه که گذشت من که منتظر شنیدن صدای جیغ و گریه پرهام بودم در کمال تعجب شنیدم دارن باهم آواز میخونن و میخندن!
بعد از یه مدت تقریبا طولانی هم پرهامو با گریه از حموم آوردم بیرون!! آخه دلش میخواست بیشتر بمونه تو حموم بازی کنه !
بععععععله این شد که از اون به بعد فقط با باباش میره حموم و این وظیفه خطیر از عهده من برداشته شد
شا بابای